شینگو ایچینومیا، مرد ۲۵ سالهایه که توی یه شرکت کار میکنه. یه روز وقتی درحال فکر کردن به روز شلوغ کاری فرداشه خوابش میبره و وقتی بیدار میشه، خودشو تو اتاق ناآشنایی پیدا میکنه و متوجه میشه که تو بدن یه بچهی ۶ سالهست و بدن و ذهنش رو تسخیر کرده. کمی بعد، از خاطرات پسر بچه متوجه میشه که کوچکترین بچه یه خانواده اشرافزاده فقیره که تو نقطهای دور افتاده زندگی میکنن.